به سوی ظهور

مهدویت و امام زمان (عج)

به سوی ظهور

مهدویت و امام زمان (عج)

جزوه «نیمه شعبان؛ شب شادی یا شب توبه؟!»

سه شنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۲:۳۳ ب.ظ | بازدید: ۲۶۶۷ | دسته بندی: نشریه (مجله)

جزوه «نیمه شعبان؛ شب شادی یا شب توبه؟!»

نیمه شعبان


دریافت:

لینک1

لینک2

لینک3


پاسخ نویسنده جزوه (عبداله مستحسن) به پرسشی در خصوص این جزوه:

لینک1

لینک2

لینک3

متن جزوه:

بسم الله الرحمن الرحیم
میلاد با سعادت امام زمان علیه السلام در نیمه شعبان سال ۲۵۵ هجری قمری بود. غیبت صغری به نظر عده‌ای از بدو تولد ایشان بوده و به نظر عده‌ای دیگر بعد از شهادت امام حسن عسکری علیه السلام بوده است. صحیح آن است که غیبت صغری را از نهم ربیع الاول سال 260 هجری قمری (یک روز پس از شهادت پدر بزرگوارشان) بدانیم که ایشان در آن هنگام چهار سال و هفت ماه از عمر شریف‌شان می‌گذشت. دلیلش هم این است که با بودن امام حسن عسکری علیه‌السلام به عنوان «امام» فرزند ایشان نمی‌توانسته امام باشد تا غیبت ایشان به عنوان غیبت «امام» تلقی گردد.
بنابراین طول مدت غیبت صغرا حدود ۶۹ سال و پنج ماه بوده است.

در مدت غیبت صغری، ارتباط شیعیان با ایشان از طریق چهار نایب خاص یا سفیر برقرار می‌گردید که عبارت بودند از:

1- عثمان بن سعید عمروی (بخوانید عَمری) از اصحاب مورد اطمینان امام هادی و امام حسن عسکری علیه‌السلام که وکیل آن دو بزرگوار هم بود. تاریخ وفات ایشان را بین سال های 260 و 267 هجری قمری گفته‌اند که به نظر می‌رسد سال ۲۶۵ صحیح باشد.
2- ابوجعفر محمد ابن عثمان عمروی (فرزند نایب اول) متوفی به سال ۳۰۴ یا ۳۰۵ هجری قمری.

3- ابوالقاسم حسین ابن روح نوبختی متوفی به سال ۳۲۶ هجری قمری.
4- ابوالحسن علی ابن محمد سَمُری که حدود سه سال سفارت آن حضرت را بر عهده داشتند. ایشان آخرین نایب و سفیر امام علیه‌السلام است که در پانزدهم شعبان سال ۳۲۹ هجری قمری وفات یافت و از آن روز غیبت کبری آغاز گردید.
وفات ایشان این‌گونه بود که در هشتم شعبان همان سال، نامه‌ای از امام زمان علیه السلام به این مضمون به دست ایشان رسید:

بسم الله الرحمن الرحیم

«ای علی ابن محمد سمری، خداوند اجر برادران ایمانی تو را در عزای مرگ تو عظیم گرداند. بدان که تو از امروز تا شش روز دیگر وفات خواهی کرد. پس امور خود را جمع کن (کارهای نیمه تمامت را تمام کن) و درباره نیابت بعد از خودت به هیچ کس وصیت مکن و کسی را به جانشینی خود معرفی منما زیرا زمان غیبت کامل (کبری) فرا رسیده است. از امروز تا روزی که خداوند تعالی بخواهد، دیگر ظهوری نخواهد بود و (ظهور مجدد) پس از مدت طولانی خواهد بود که در آن زمان دل‌های مردمان سخت و شقی شده و قساوت آن را پُر کرده و زمین مملو از جور و ستم خواهد شد. و بزودی از شیعیان من ادعای مشاهده مرا خواهند کرد. این را یقین بدان که هر کس پیش از خروج سفیانی و شنیدن صیحه آسمانی ادعای دیدن مرا بکند، قطعاً دروغگو است که به افترا چنین ادعایی کرده است. و لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم» (بحارالانوار، جلد 51- غیبت طوسی، صفحه 242)


پس از دریافت این نامه در هشتم شعبان، در ششمین روزی که امام از آن خبر داده بود مرگ در وجود علی ابن محمد ظاهر گشت. شیخ طوسی در کتاب «الغیبه» خود می‌نویسد: در نیمه شعبان ۳۲۹ هجری قمری، وکلای اصلی بلاد بر بستر او حاضر شدند و از او پرسیدند که جانشین بعد از تو کیست؟ و سمری پاسخ داد: «امر، امر خداست و خودش ابلاغ خواهد نمود.» و این آخرین کلامی بود که از او شنیده شد.

 
با مرگ سفیر چهارم، دوران غیبت صغری سر آمد و دوره غیبت کبری آغاز گردید. این همزمانی، این معنی را می‌رساند که در همان نیمه شعبان سال ۲۵۵ که ولادت باسعادت منجی بشریت بود، به فاصله هفتاد و چهار سال بعد، در نیمه شعبان سال ۳۲۹ هجری قمری غیبت کبری نیز آغاز گردید.
سؤالی که همیشه برای شیعیان مطرح بوده این است که چرا امام از میان مردم غایب شد؟

در این‌باره ارباب قلم و کلام، مطالب زیادی نوشته و گفته‌اند. اما به نظر ما به جای اینکه سخنان آنان را نقل کنیم و علل غیبت را از زبان آنان بشنویم، بهتر است که ببینیم امام علیه‌السلام خودشان در علت غیبت خود چه گفتند.
ایشان در نامه‌ای که به شیخ مفید نوشتند، علت غیبت‌شان را اینگونه ذکر کرده‌اند:
«اگر شیعیان ما که خداوند آن را توفیق اطاعت از خود بدهد، دل‌هایشان با هم متحد و یکی بود و به عهد و پیمان الهی خویش با ما اجتماع کرده بودند، دیدار ما به تأخیر نمی‌افتاد و ملاقات ما برای ایشان حاصل می‌گردید. آنچه که ما را از ایشان دور کرده، گناهانی است که آنان مرتکب می‌شوند که ما چنین انتظاری از آنان نداشتیم.» (بحارالانوار، جلد 53)

در این نامه کوتاه و مختصر چهار علت برای غیبت خود ذکر نموده‌اند:

۱- نقص در اطاعت شیعیان از خداوند که به جهت رفع آن برای‌شان از خداوند طلب توفیق کرده‌اند. از مهمترین این کوتاهی‌ها در اطاعت از امر خداوند، همان عدم اطاعت از فرمان او در پذیرش ولایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام است که پیامبر صلی الله علیه و آله آن را در غدیر به همه اعلام نمودند، که اگر شیعیان امر خدا را اطاعت کرده بودند، نه پهلویی بین در و دیوار می‌شکست، نه عاشورایی واقع می‌شد، نه هیچ‌یک از مصیبت‌هایی که شیعیان را به عزا نشانید صورت می‌پذیرفت و غیبتی رخ می‌داد. در تاریخ نیز شاهد بودیم که شیعیان نسل‌ها از پی نسل‌ها به خاطر این تمرّد از فرمان خدا، تاوان سنگینی را پرداخته‌اند و هنوز هم دارند می‌پردازند.


زمانی هم که حضرت علی علیه السلام به جهت احقاق حق خود، از مهاجر و انصار یاری طلبید، شیعیان چنان سردرگم شده بودند که از جمع همه آنانی که در غدیر با ایشان بیعت کرده بودند، فقط چهار نفر: سلمان، مقداد، ابوذر و زبیر در مقابل خانه حضرت گرد آمدند و دیدیم که نفر چهارم نیز در جنگ جمل در مقابل حضرت ایستاد و از آن پس بود که مصیبت‌های عظمای شیعیان یکی پس از دیگری آغاز شد که اولین آنها شهادت مظلومانه دخت گرامی پیامبر صلوات الله علیهما و دفن شبانه ایشان بود.


مدت‌ها بود که در علت مخفی نگه داشتن قبر بانوی اول هستی به ما می‌گفتند: به خاطر این بوده که ظالمینی که در حق آن حضرت ظلم کردند، نتوانند با توسل بر قبر ایشان طلب بخشش کنند و یا وجاهتی برای خود تحصیل نمایند و ما نیز قبول کرده بودیم که آری؛ همین است!

اما اکنون این سؤال آزارمان می‌دهد که: آیا علی به خاطر پیمان شکنی مردم نبود که قبر همسر خود را از همه مخفی نگه داشت تا با محروم کردن پیروان اسمی خود از برکات زیارت قبر مادر امامت، بخواهد به سختی آنان را مجازات کند؟ و نمی‌دانم آیا شیعه مجازات شدن خود را اصلاً فهمید و احساسش کرد یا خیر؟


2- یکی نبودن دل‌های شیعیان و فقدان اتحاد در میان آنان.

دقت شود که از یکی نبودن دل‌های «شیعیان» سخن گفته‌اند، نه دل‌های «مسلمین».

شیعیانی که داعیه اطاعت از از اولی‌الامر را داشتند ولی نه از خدا اطاعت کردند، نه از رسول او اطاعت کردند و نه به یاری طلبیدن اولی‌الامر وقعی نهادند و دیدیم که علی از این همه بی‌وفایی‌ها سر در چاه تنهایی خود کرده بود و از سقوط انسانیت‌ها غریبانه می‌گریست.

3- عدم وفاداری شیعیان به پیمانی که خداوند از ایشان گرفته بود مبنی بر ایمان آوردن و یاری کردن رسولی که در آینده خواهد آمد که در سوره آل عمران آیه ۸۱ به آن اشاره گردیده که به «میثاق انبیاء» معروف است و در آن دو شرط ایمان آوردن و یاری کردن آن رسول به صراحت قید شده است.

عده‌ای از مفسرین «رسول» را در این آیه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله دانسته‌اند.

اما امام باقر علیه‌السلام در ذیل همان آیه فرموده‌اند «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَخَذَ مِیثَاقَ النَّبِیِّینَ عَلَی وَلَایَهًِْ عَلِیٍ ابْن أَبِی طَالِب» خداوند تبارک و تعالی از پیامبران بر قبولی ولایت علی ابن ابی طالب پیمان گرفت.
قرآن نیز همین را تأیید می‌کند و در آیه ۷ سوره احزاب می‌فرماید «وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثاقَهُمْ وَ مِنْکَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِیمَ وَ ...» در این آیه می‌بینیم که به صراحت قید شده که آن پیمان از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نیز گرفته شده، پس رسول مورد بحث آیه ۸۱ سوره آل عمران نمی‌تواند ایشان باشند.
از این دو آیه و روایت امام باقر علیه‌السلام اینگونه فهمیده می‌شود که میثاق عمومی پیامبران بر پذیرش ولایت حضرت علی علیه‌السلام بوده و پیمان مخصوص دیگری که در همان آیه ۸۱ سوره آل عمران که از آن به «اصری» (پیمان مخصوص من) یاد کرده، متوجه امام زمان علیه‌السلام است.

در زیارت آل یاسین که زیارت امام زمان علیه‌السلام است نیز می‌خوانیم: «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مِیثاقَ اللهِ الَّذِی أَخَذَهُ وَ وَکَّدَهُ» سلام بر تو ای میثاق خداوند که آن را از همه گرفت و بر وفاداری به آن تأکید بسیار نمود.


‏4- چهارمین علت که در واقع یک فاجعه محسوب می‌شود، گناهان ارتکابی شیعیان است که قلب امام زمان علیه‌السلام را جریحه‌دار کرده و به درد آورده است تا آنجا که می‌فرمایند: «ما چنین انتظاری از ایشان نداشتیم».

به راستی چگونه می‌شود که شیعه‌ای دم از انتظار بزند، آنگاه گناهی مرتکب شود که موجب دوری امام از آنان گردد؟

چهار علت فوق‌الذکر برای غیبت، در حقیقت به چهار دلیل از دست دادن شایستگی‌های شیعیان در برخورداری از نعمت امامت ایشان اشاره می‌کند که همین‌ها منجر به غیبت حضرت گردیده که این غیبت نیز عواقب تلخی -البته اگر احساس شود- برای آنان داشته که ایشان به دو مورد آن اشاره فرموده‌اند:

اول- محرومیت از برکات امامت،
دوم- تحمل مجازات فراق و دچار مصیبت غیبت شدن و محرومیت از دیدار.
البته جای شکرش باقی است که در انتهای نامه جای امیدواری باقی گذارده‌اند و از «تأخیر» دیدار سخن گفته‌اند، نه «محرومیت» دائم.

امام علیه السلام در توقیع دیگری که در سال ۴۱۰ هجری قمری برای شیخ مفید ارسال فرموده‌اند، به دلیل دیگر غیبت خود اشاره کرده‌اند. متن نامه از احتجاج طبرسی صفحه ۴۹۷ نقل می‌شود:

«اگرچه ما در سرزمین دور دستی ساکن هستیم که از دست ظالمین دور باشیم زیرا که خداوند برای ما و شیعیان مؤمن ما این‌گونه صلاح دیده تا زمانی که حکومت دنیا در دست مجرمین و تبهکاران است، در این منطقه سکنی گزینیم، ولی از احوالات شما باخبریم و چیزی از اخبار شما از ما پنهان نیست و می‌دانیم که دچار پریشانی‌ها و گرفتاری‌هایی هستید. از آن هنگام که بسیاری از شما (مقصود شیعیان است) دست به کارهایی زدید که پیشینیان صالح شما از آن به دور بودند و به پیمانی که خداوند از آنان گرفته بود بی‌تفاوت ماندند و آن را پشت سر انداختند به گونه‌ای که گویا از آن (پیمان) اطلاع ندارند، اما ما شما را فراموش نکرده و شما را به حال خود رها نکرده (که اگر چنین کرده بودیم) سختی‌ها و مصائب به شما هجوم می‌آورد و دشمنان‌تان شما را از اصل و ریشه بر می‌کندند».

در این نامه نیز می‌بینیم که امام علیه‌السلام از فقدان امنیت جانی خود در میان مردم و حُکام ظالم زمانه سخن می‌گویند که ایشان را واداشته تا برای حفظ جان خود از میان مردم غایب شوند تا در زمان دیگر که شیعیانی باشند که در میان آنان احساس خطر نکنند، بازگردند و جهان ظالم را دگرگون کرده و قسط و عدل را در همه جای آن بگستراند.


دومین گلایه از شیعیان خود، همان نقض پیمان است که از آن اطلاع داشتند ولی نسبت به آن بی‌تفاوت 
شده بودند و انگار نه انگار چنین عهدی با خدای خویش بسته بودند.

تداوم غیبت به ما هشدار می‌دهد که وضع شیعیان امروز با شیعیان زمان شیخ مفید اگر بدتر نشده باشد، بهتر نشده است. هنوز هم کثیری از شیعیان را می‌بینیم که در تظاهر به «انتظار» گوی سبقت را از همگان ربوده‌اند بی‌آنکه برای ظهور اقدامی جدّی کرده باشند. و اکثریت شیعه را می‌بینیم که فریادهای «یا حجة ابن الحسن عجل علی ظهورک»اش گوش فلک را کَر می‌کند ولی مفهوم «انتظار» در نظرشان تا حدّ یک شعار تنزل کرده است.

آقایان و خانم‌های «شیعه» این سخنان را یک واقعیت تلقی کنید نه یک «اهانت» مگر غیر از این است که فرموده‌اند: هرگاه شیعه آماده باشد، امام ظهور می‌کند؟

پس چه شده که هنوز در غیبت به سر می‌بریم؟ ما باید این واقعیت را بپذیریم که امام «غایب» نیست بلکه ما شیعیان هستیم که غیبت داریم.

اگر شیعه، خود را منتظر می‌داند بهتر است بداند که امامش بیش از آنان، انتظار آمادگی شیعه خود را می‌کشد و این انتظار به قدری برای ایشان سخت و عذاب‌آور است که به حال اضطرار افتاده‌اند. جمله «أینَ المُضطَرُّ الّذِی یُجَابُ إذا دعا» در دعای ندبه همین را یادآور می‌شود که کجاست آن مضطر، آن‌گاه که دعا کند، اجابت می‌شود. (از سوی خداوند اجابت می‌شود یا از سوی شیعیان اجابت می‌شود؟)

به قدری دلبستگی‌های دنیوی و دلبستگی‌های گروهی و اسراف‌ها ما را به خود مشغول کرده که از ظهور و آماده شدن برای آن غافل مانده‌ایم. در غفلت شیعه همین بس، صبح که از خانه بیرون می‌آید به فکر همه چیز هست اِلاّ آماده کردن خود برای ظهور. در غفلت او همین بس که از حال اضطرار امام خود بی‌خبر مانده و آیه «امّن یجیب» را فقط برای شفای بیمار و یا گشایش رزق خود تلقی کرده است. حال آنکه این آیه فقط به امر ظهور ناظر است،

امام صادق علیه‌السلام فرمودند: هُوَ وَ اللّهِ الْمُضْطَرُّ ، به خدا قسم که او مضطر واقعی است. (بحارالانوار جلد ۵۱ صفحه ۵۹)
دقت کنید: «أَمَّنْ یجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَیکشِفُ السُّوءَ وَیجْعَلُکمْ خُلَفاءَ الأَرْض ...» (سوره نمل آیه ۶۲) می‌بینید که روی سخن آیه با مؤمنینی است که تقاضای خلافت زمین را دارند و در این راه چنان از ظلم ظالمین به ستوه آمده‌اند که (امام و مأموم) هر دو به حال اضطرار افتاده‌اند و به درگاه خدا دعا می‌کنند و خداوند هم وعده کرده که دعای آنان را اجابت می‌کند.

اما چرا دعای شیعه هنوز هم که هنوز است اجابت نشده است؟ آیا غیر از این معنی می‌دهد که شیعه (علیرغم امام خود) هنوز خود را مضطر ندیده است؟ به راستی در روزگاری که هر کس اسب مراد خود را می‌تازد، مقوله «انتظار» در کجای زندگی شیعه قرار دارد؟

برادران و خواهران شیعه؛ ‌سال‌های سال است که با ما به زبان تعارف و تملق سخن گفته‌اند. و همین زبان شیرینِ تعارف و مجامله‌کاری است که احساس کاذبی در ما ایجاد کرده که خودمان هم باور کرده‌ایم که به راستی «منتظریم». این را مطمئن باشیم تا زمانی که شیعه نداند چرا گرفتار مصیبت غیبت شده و چگونه می‌تواند از آن رها شود، اوضاع همین است که می‌بینیم.


ضرب‌المثلی قدیمی می‌گوید «حقیقت تلخ است». آیا برای فرار از همین تلخی نیست که از حقیقت به مجاز یا بهتر بگوییم به «فریب خود» پناه برده‌ایم؟ بیاییم کمی ظرفیت انتقادپذیری خود را بالا ببریم و تحمل سخن تلخ را هم داشته باشیم. این همه سخنان شیرین و دل‌فریب شنیدیم، نتیجه چه شد؟ بگذارید کمی هم سخن تلخ بشنویم. سخنی که در ظاهر تلخ نشان می‌دهد ولی چون حق است، عاقبت شیرینی خواهد داشت.


در دوران اختناقی که حکام و سلاطین عرب، تحت عنوان «خلیفه مسلمین» برای شیعه ایجاد کرده بودند، شیعیان را می‌بینیم که در نیمه شعبان به خواندن دعای کمیل و توبه و زاری به درگاه خداوند رو می‌آوردند.

آیا هیچ از خود سؤال کرده‌ایم که چرا فرموده‌اند دعای کمیل را در شب نیمه شعبان و شب‌های جمعه بخوانند؟ «اللهم اغفرلی...»های متعدد دعای کمیل برای چیست؟ و برای کیست؟ آیا غیر از طلب مغفرت برای همان گناهانی که موجب دوری امام از ما گردیده مفهوم دیگری دارد؟

شیعیان قدیم (قبل از صفویه) روزهای جمعه را به واقع روز انتظار برای ظهور تلقی می‌کردند، در دوران استیلای مغول بر ایران و ستم حاصله از آن، شیعیان را می‌بینیم که شب‌های جمعه را با دعای کمیل و توسل سر می‌کردند و صبح جمعه با تجدید بیعت با امام زمان علیه‌السلام در دعای عهد، به بیرون از شهر می‌رفتند در حالی که یک اسب زین شده ولی بدون سوار را با خود می‌بردند به نشانه اینکه اگر امام ظاهر شد، سوار بر آن گردد. تمام نیمه روز را تا پاسی از ظهر گذشته، به دعا و توبه و تقاضای فرج می‌گذراندند. هنگام عصر در حالیکه به خود امیدواری می‌دادند انشاءالله جمعه دیگر ظهور واقع خواهد شد، به شهر برمی‌گشتند.


شیعه قدیم با خواندن دعای کمیل از خداوند می‌خواست گناهانی که موجب شده تا پرده‌های عصمت دریده شود، گناهانی که بدبختی‌ها را نازل می‌کند، گناهان که نعمت‌ها (نعمت در اینجا نعمت ولایت است) را دگرگون می‌کند، گناهانی که دعاها را محبوس می‌کند، گناهانی که بلایا را نازل می‌کند و خطاهایی که موجب محرومیت آنان از نعمت ولایت شده را ببخشد تا شاید شایستگی ملاقات امام خود را تحصیل نماید.

امّا اغلب شیعیان امروز را می‌بینیم که از ابتدای هفته برنامه می‌ریزند که جمعه را در کجا و چگونه سر کنند تا بیشتر خوش بگذرد. و اگر یک روز تعطیل هم به یکی از دو طرف جمعه اصابت کند که دیگر نور علی نور! بعضی هم از خواندن دعای کمیل «دنیای بهتر داشتن» را مدّ نظر دارند تا «آخر بهتر داشتن».

همین شیعه‌ای که در ایام محرّم به سر و سینه خود می‌زند و بر مظلومیت امام و یارانش گریه می‌کند را می‌بینیم که هنوز ماه به نیمه نرسیده، همه چیز را فراموش می‌کند و به همان زندگی معمول خود که از قبل داشته باز می‌گردد. ولی اینکه محرّم تا چه میزان در او تأثیر گذاشته باشد و یا به معرفتی از عاشورا و یاران امام علیه‌السلام دست یافته باشد را خدا می‌داند.

ویژگی اصحاب امام حسین علیه‌السلام این بود که موضوعات دنیایی برایشان حل شده بود و دنیا را اسب راهواری می‌دیدند که می‌تواند آنان را به سلامت به آخرت برساند. آنان رضای خدا را در اطاعت از امام می‌دیدند و برای همین فقط چشم به امام دوخته بودند که چه فرمان می‌دهد تا همان را عمل کنند. مگر نفرموده‌اند اگر ۳۱۳ تن صحابی همچون اصحاب امام حسین علیه‌السلام پیدا شود ظهور واقع می‌شود؟ پس چه شد؟ چرا ظهور واقع نمی‌شود؟


برای اینکه به نوع تفاوت واقعی اصحاب امام حسین علیه‌السلام و اصحاب اسمی امام زمان علیه‌السلام پی ببریم، کافی است به دو نقل قول از آن دو بزرگوار درباره اصحاب خود به اشاره شود:

امام حسین علیه‌السلام درباره اصحاب خود فرمودند: «من از اصحاب خود و اهل بیت خود، اصحاب و اهل بیتی وفادارتر نمی‌شناسم».

و امام زمان علیه‌السلام درباره شیعیان خود فرموده‌اند: «...آنچه ما را از آن دور کرده گناهانی است که...» آیا تفاوتی در میان این دو جمله دیده می‌شود؟

نیمه شعبانی که روز قهر امام از پیروان خویش است. نیمه شعبانی که به خاطر گناهان شیعیان و نقض پیمان خدایی خویش، امام را وادار به غیبت و دوری از پیروان خود کرده، روز توبه و انابه است، یا روز جشن و چراغانی و شادی؟


سؤال بزرگ امروز این است که به راستی شیعه در این شب چه باید بکند؟

آیا به خاطر اینکه در این شب امام متولد شده که قرار است جهان را پر از عدل و قسط کند پس از آن که پر از ظلم و جور شده است، جشن بگیرد یا اینکه به واسطه بی‌اعتنایی به پیمان الهی خویش و گناهانی که مرتکب شده و همان‌ها بوده که موجبات غیبت را فراهم کرده و مصیبت فراق و دوری امام را ایجاد کرده، شرمنده و پشیمان باشد و از خداوند طلب عفو و بخشش نماید؟

آیا باید نُقل و شیرینی پخش کرده و نور افشانی نماید یا اینکه تعهد بدهد با جبران قصور گذشته، از خود، شیعه‌ای بسازد که شایسته هم‌رکابی با امام را داشته باشد تا همین آمادگی، زمان ظهور را نزدیک‌تر کند؟

نسل امروز شیعه را می‌بینیم که غالباً راه اول را برگزیده‌اند بی‌آنکه کمترین تلاشی برای آمادگی به جهت ظهور را در خود ایجاد نمایند.

چند نفر را می‌شناسید که در شب بیست و سوم ماه رمضان چشم و گوش خود را به آسمان دوخته باشند تا شاید صدای صیحه آسمانی را بشنوند؟ چند چند نفر را می‌شناسید که در روز جمعه از دل و جان منتظر ظهور باشند؟

برادران و خواهران؛ انتظار ظهور داشتن در چنین شرایطی یک آرزو بیش نیست. باید یقین کنیم که امام نخواهد آمد مگر اینکه ما با آمادگی خود شرایط ظهور را فراهم کرده باشیم. به عبارت دیگر: این ماییم که باید امام را بیاوریم. هر گاه از دل و جان آماده شویم، امام نیز خواهد آمد.

 
یکی از از القاب امام زمان علیه‌السلام «اباصالح» است. «اباصالح» یعنی پدر هر کس که «صالح» است. مثل «اباعبدالله» لقب امام حسین علیه‌السلام که پدر هر که خود را عبد خدا می‌داند است.

اگر شیعه صالح شده باشد، چرا امام نیاید؟ مگر ایشان غیر از این چه می‌خواهند؟ معنی اینکه هنوز ظهور واقع نشده چیست؟ آیا غیر از این است که ابتدا شیعه باید صالح شود تا اباصالح شرایط را برای ظهور خود مساعد ببیند و ظاهر شود؟


امامان قبلی علیهم‌السلام، همگی حکم به «ظاهر» می‌کردند.

اگر مردم گِرد خانه علی علیه‌السلام جمع شدند و از او خواستند خلافت را بپذیرد، علی نمی‌توانست قبول نکند. چنانچه قبول نمی‌کرد، آنگاه هرزه گویانِ طلبکار می‌گفتند که: ما (ولو با تأخیر) از وصی پیامبر خواستیم که بیاید و خلافت حَقه خود را بپذیرد ولی او عافیت پیشه کرد و نیامد! یا اگر امام حسین علیه‌السلام با علمی که به عاقبت کار داشت دعوت بی‌محتوای کوفیان را نمی‌پذیرفت، آیا کوفیانِ روسیاه فریاد مظلومانه سر نمی‌دادند که وا اسلاماً! وامحمداً! ما خواستیم جبران گذشته را بکنیم و از فرزندت خواستیم بیاید تا ریشه ظلم یزیدی را از بیخ و بن بر کنیم ولی او نیامد! پس ما را ملامت نکن بلکه فرزندت را ملامت کن! اما امام نخواست کوفیانِ روسیاه در تاریخ روسفید شوند و به طرف کوفه رفت و شد آنچه که شد.
ولی امام زمان علیه‌السلام مکلّف است بدون توجّه به «ظاهر» و فریادهای ظاهری و «عجّل»های بی‌پشتوانه، به «باطن» توجّه کنند.

هرگاه استحکام و صداقت لازم را در باطن و قلوب مردم مشاهده کنند، حتماً خواهند آمد. این وعده حتمی خداوند است که فرمود: «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ» (سوره انبیاء آیه ۱۰۵) بندگان صالح من هستند که زمین را (از ظالمین) به ارث خواهند برد.

در زیارت جامعه کبیره آمده است که: «بولایتکم تقبل الطاعة المفترضه» با قبولی ولایت شماست که طاعات واجب ما پذیرفته می‌شود.

شیعه‌ای که با دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله می‌گوید «حی علی الصلوه» برای اقامه نماز شتاب می‌کند، چرا برای امر ظهور که هدف غایی و نهایی همه انبیاء و اولیاء علیهم‌السلام است شتابی نمی‌کند؟

چرا «فلاح» را در «صلوه» می‌بیند، ولی به شرط قبولی آن که ولایت باشد، کم‌توجهی می‌کند؟ چرا به ظهوری که فلاح و رستگاری حقیقی او در آن است، واقع‌بینانه نمی‌گردد؟
برادران و خواهران شیعه؛ هرگاه یقین کردیم که «حی علی الفلاح» در حی علی الظهور» است، ظهور هم واقع خواهد شد شد. به امید آن روز
و السلام
عبدالله مستحسن

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی