بهار حقیقی
منتظر مانده زمین تا که زمانش برسد
صبح همراه سحر خیز جوانش برسد
خواندنی تر شود این قصه از این نقطه به بعد
ماجرا تازه به اوج هیجانش برسد
منتظر مانده زمین تا که زمانش برسد
صبح همراه سحر خیز جوانش برسد
خواندنی تر شود این قصه از این نقطه به بعد
ماجرا تازه به اوج هیجانش برسد
دارم میچینم سفره هفت سین اما
فکر توام که تو صحرا خیمه زدی آقا...
کاش میشد امسال، سال ظهورت باشه،
حاجت شیعه روا شه، تا فرج امضا شه...
و اسفند؛
آخرین آرزویش را...
در قابی از شکوفههایِ انتظار نوشت؛
و کنار سفرهیِ دلِ بهار...
گذاشت و رفت!
ای کاش به زودی...
فصل همیشهبهارِ خدا بیاید!