مهدى از دیدگاه امام کاظم علیهما السلام
«یا بنى انما هى محنة من الله، امتحن بها خلقه».
«پسر جان! غیبت قائم یک آزمون الهى است که به وسیلهى آن بندگانش را مىآزماید».
(موسى بن جعفر علیه السلام).(1)
پس از استقرار رژیم جنایت پیشهى بنى عباس، آنان نیز از شیوهى نکوهیدهى بنى امیه پیروى کرده، خفقان و اختناق را به حد اعلى رسانیدند و صداى حق طلبى را در گلوها خاموش کردند و با تمام قدرت تلاش نمودند که حضرت موسى بن جعفر علیه السلام را از دست شیعیان بگیرند تا دانشگاه امام جعفر صادق علیه السلام ادامه پیدا نکند.
از این رهگذر روایات واصله از امام موسى بن جعفر علیه السلام به وسعت و گستردگى پدر بزرگوارش نمىباشد، طبعاً در مورد حضرت بقیة الله ارواحنا فداه نیز روایات محدودى از آن حضرت رسیده است که به برخى از آنها اشاره مىکنیم:
1- «اذا قام قائمنا قال: یا معشر الفرسان! سیروا فى وسط الطریق یا معشر الرجالة سیروا على جنبى الطریق».
- «هنگامى که قائم ما (علیه السلام) قیام کند به سواران دستور مىدهد که از وسط راه حرکت کنند و به پیادگان دستور مىدهد که از دو طرف خیابانها بروند».(2)
در این حدیث که بیش از دوازده قرن پیش، از امام معصوم علیه السلام صادر شده وضع امروز دقیقاً مورد توجه قرار گرفته، و به عنوان یکى از دستوراتى که آن مصلح کل در آخرالزمان در ضمن برنامههاى وسیع خود در رابطه با آئین شهردارى صادر خواهد کرد، بیان شده است. اگر کوچهى بنىهاشم در مدینه و دیگر کوچه هاى باریک و پر پیچ و خم مکه و مدینهى امروزى را مورد توجه قرار دهیم که امام کاظم علیه السلام در آنها رفت وآمد داشت، ولى خیابانهاى وسیع امروز را در چشم انداز وسیع خود مورد توجه قرار داده، از جدا شدن مسیر سواران از دو مسیر دست راست و دست چپ ویژهى پیاده روها سخن گفته است، دچار شگفت مىشویم ولى جاى شگفت نیست که علم آنها از علوم بىکران الهى سرچشمه مىگیرد. حتى در ادامهى این حدیث از جریمهى مخالفت با این قانون ترافیک سخن رفته است!.
2- جناب على بن جعفر علیه السلام از برادرش حضرت موسى بن جعفر علیه السلام روایت مى کند که فرمود:
- «اذا فقد الخامس من ولد السابع، فالله الله فى ادیانکم لا یزیلنکم احد عنها، یا بنى! انه لا بد لصاحب هذا الأمر من غیبة حتى یرجع عن هذا الأمر من کان یقول به، انما هى محنة من الله عز وجل امتحن بها خلقه، ولو علم اباوکم واجدادکم دینا اصح من هذا لاتبعوه.
فقلت: یا سیدى! وما الخامس من ولد السابع؟ فقال:
یا بنى عقولکم تضعف عن هذا واحلامکم تضیق عن حمله، ولکن ان تعیشوا فسوف تدرکونه».
- «هنگامى که پنجمین فرزند وصى هفتم از دیدگان ناپدید شود، از خدا بترسید در مورد دین خود، به خدا پناه ببرید دربارهى دینتان، که هرگز کسى نتواند شما را در مورد دینتان بلغزاند. پسر جان! بىتردید براى صاحب این امر غیبتى خواهد بود تا بیشتر معتقدین به آن، از اعتقاد خود برگردند. این یک آزمون الهى است که شما را با آن آزمایش خواهد کرد. اگر نیاکان شما دینى بهتر از این مىیافتند آنرا مىپذیرفتند».
على بن جعفر علیه السلام مى فرماید: عرض کردم: سرور من مقصود از پنجمین فرزند وصى هفتم چیست؟ فرمود:
- «پسر جان! عقلهاى شما از درک آن ناتوان است و استعدادهاى شما از حمل آن ناتوان است. اگر خداوند عمرى دهد آن روز را درک خواهید نمود».(3)
اگرچه مقام دانش و فضیلت جناب على بن جعفر علیه السلام بر همگان روشن است ولى امام علیه السلام مىفرماید: عقلهاى شما از درک آن قبلهى مقصود و کعبهى موعود ناتوان است، که بىتردید چنان است، رسول گرامى اسلام صلى الله علیه وآله وسلم خطاب به امیر مؤمنان على علیه السلام مىفرمود: «یا على ترا نشناخت، جز خدا ومن»! و ممکن است معناى حدیث این باشد که شما قدرت بر کتمان آن ندارید و افشاى آن خطراتى دربر دارد.
در این حدیث امام کاظم علیه السلام به برادرش: «پسر جان»!
خطاب مىکند، که ممکن است براى محبت و شفقت و اظهار علاقهى بیش از وصف باشد. و در همهى منابعى که حدیث نقل شده، به تعبیر: «پسر جان» مىباشد.(4)
3- «یغیب عن ابصار الناس شخصه ولا یغیب عن قلوب المؤمنین ذکره، وهو الثانى عشر منا، یسهل الله له کل عسیر ویذلل له کل صعب ویظهر له کنوز الأرض ویقرب له کل بعید، ویبیر به کل جبار عنید، ویهلک على یده کل شیطان مرید. ذاک ابن سیدة الاماء الذى یخفى على الناس ولادته، ولا یحل لهم تسمیته، حتى یظهره الله عز وجل، فیملأ به الأرض قسطا وعدلا، کما ملئت جورا وظلما».
- «شخص او از دیدگان ناپدید مىشود ولى یاد او هرگز از خاطرهى مؤمنان فراموش نمىشود. او دوازدهمین ماست که خداوند هر مشکلى را براى او آسان سازد، و هر سختى را براى او هموار نماید، گنجهاى زمین را براى او ظاهر کند، و راههاى دور را براى او نزدیک نماید، گنجهاى زمین را براى او ظاهر کند، و راههاى دور را براى او نزدیک نماید، ستمگران را به دست او نابود سازد، و اغواگران را به وسیلهى او از هستى براندازد. او پسر بهترین کنیزان است، که ولادتش بر مردمان پوشیده باشد، و بردن نام او روا نباشد، تا خداوند تبارک و تعالى اذن ظهور دهد و به دست او زمین را پر از عدل و داد نماید، چنانکه پر از ظلم و بیداد شده باشد».(5)
در این حدیث مانند دهها حدیث دیگر تصریح شده که پیش از ظهور حضرت بقیة الله علیه السلام بردن نام اصلى ایشان روا نیست. آنانکه به مضمون این احادیث معتقد هستند، مىگویند: منظور از این نام، نام شریف اصلى آن حضرت است. از این رهگذر هر کجا ناگزیر باشند، آنرا تقطیع مىکنند واین چنین مىنویسند: (م. ح. م. د). ولى در مقابل داریم که در آنها اسم مقدس آقا به صورت صریح از زبان معصوم علیه السلام نقل شده است، از این رو بیشتر اساتید ما معتقد هستند که در زمان ما بردن نام مقدس حضرت بقیة الله ارواحنا فداه هیچ مانعى ندارد، و نهى از آن به زمانهایى چون غیبت صغرى اختصاص داشت که امکان داشت خطراتى متوجه شیعیان بشود. در این زمینه کتابهایى نوشته شده که در آنها به استناد به احادیثى چون حدیث فوق از بردن نام آن حضرت نهى شده است، که از آن جمله است:
1- شرعة التسمیة، فى النهى عن تسمیة صاحب الزمان علیه السلام، از مرحوم میرداماد.
2- رسالة فى حرمة تسمیة الحجة علیه السلام، از مرحوم سید محمد تقى قزوینى.
3- رسالة فى تحریم تسمیة صاحب الزمان علیه السلام، از مرحوم شیخ سلیمان ماحوزى.
4- رساله اى به همین نام، از مرحوم سید رفیع الدین طباطبایى، استاد علامه ى مجلسى، قدس الله اسرارهم.
و در مقابل اینها کتابى از مرحوم شیخ حر عاملى، صاحب وسائل الشیعة به نام: «کشف التعمیته فى حکم التسمیة» در دست هست که در آن به جواز بردن نام آن حضرت در هر شرایط، فتوى داده است. و در «اثباة الهداة» مىفرماید: جواز تسمیه قولا، فعلا وتقریرا روایت شده و در احادیث متواترى به طور خصوص و عموم به آن امر شده است، که ما آنها را در رسالهى مستقلى گرد آوردهایم. پس ناگزیر باید روایات نهى کننده را به حال خوف و تقیه حمل کنیم.(6)
4- «هو الطرید الوحید الغریب الغائب عن اهله، الموتور بابیه».
- «او امام غریب، تنها، دور از وطن، و غائب از دیدگان کسان خویش است که خون پدرش را مىگیرد».(7)
مَوْتُور به کسى گفته مىشود که خونى از او ریخته شده ولى هنوز انتقام آنرا نگرفته است. از این رهگذر در زیارتنامهها خطاب به امام حسین علیه السلام: «اَلْوِتْرَ الْمَوْتُورَ» تعبیر مىکنیم، که هنوز آن خونهاى به ناحق ریخته شده، انتقامش گرفته نشده است. به حضرت بقیة الله ارواحنا فداه نیز در این حدیث «موتور» گفته شده، زیرا هنوز خون پدر بزرگوارش: امیر مؤمنان، امام حسن، امام حسین و امامان بعدى تا امام حسن عسکرى علیهم السلام را نگرفته است، او هنوز انتقام مادر بزرگوارش حضرت فاطمهى زهرا سلام الله علیها را نگرفته است، که طبق روایات در نخستین روزهاى ظهور در مدینهى منوره قاتلان مادرش فاطمه سلام الله علیها و غاصبان حقوق زهراى مرضیه علیها السلام را زنده مىکند و انتقام خون مادرش را از آنها مىگیرد، آنگاه جسد نحس آنها را از درختى آویزان مىکند، و فرمان مىدهد آتشى از زمین بیرون مىزند و جسدشان در شعلههاى خود مىسوزاند، سپس به باد دستور مىدهد که خاکستر آنها را به دریا بریزد، تا زمین از لوث وجودشان پاک شود.(8)
5- از خدمت حضرت موسى بن جعفر علیه السلام در مورد فرج سوال شد، کوتاه بگویم، یا به تفصیل؟ سائل گفت: کوتاه بفرمائید. فرمود:
- «اذا رکزت رایات قیس بمصر و رایات کندة بخراسان».
- «فرج هنگامى است که پرچمهاى قیس در مصر متمرکز شود و پرچمهاى کنده در خراسان».(9)
6- «یونس بن عبد الرحمان مى گوید: به خدمت حضرت موسى بن جعفر علیه السلام وارد شدم و عرض نمودم: آیا شما قائم به حق هستید؟ فرمود:
- «انا القائم بالحق، ولکن القائم الذى یطهر الأرض من اعداء الله عز وجل، ویملأها عدلا کما ملئت جورا وظلما، هو الخامس من ولدى، له غیبة یطول امدها خوفا على نفسه یرتد فیها اقوام ویثبت فیها آخرون».
- «من قائم به حق هستم، ولى آن قائم که زمین را از لوث دشمنان خدا پاک مىگرداند و روى زمین را پر از عدالت مىکند، آن چنان که پر از بىعدالتى شده است، او پنجمین فرزند من مىباشد. براى او غیبتى هست که مدتش طولانى خواهد شد، زیرا بر خودش بیمناک است. در دوران غیبت گروههایى از دین بیرون مىروند به ارتداد مىگرایند و گروههایى دیگر بر اعتقاد خود استوار مىمانند».(10)
7- «طوبى لشیعتنا المتمسکین بحبلنا فى غیبته قائمنا الثابین على موالاتنا والبرائة من اعدائنا، اولئک منا ونحن منهم. قد رضوا بنا ائمة ورضینابهم شیعة، فطوبى لهم، هم والله معنا فى درجتنا یوم لقیامة».
- «خوشا به حال شیعیان ما، که در زمان غیبت قائم ما (سلام الله علیه) به رشتهى ولایت ما چنگ مىزنند و بر موالات ما ثابت و استوار مىمانند و در برائت و بیزارى از دشمنان ما پا بر جا و محکم مىمانند. آنها از مایند و ما از آنهاییم. آنها ما را به امامت برگزیدهاند و به پیشوایى ما راضى هستند و ما آنها را به عنوان شیعهى خود برگزیدهایم و به عنوان شیعهى خویش پسندیدهایم. خوشا به حال آنها. به خدا سوگند آنها در روز قیامت با ما و در کنار ما هستند».(11)
8- «کأنى برایات من مضر مقبلات خضر مصبغات، حتى تأتى الشامات، فتهدى الى ابن صاحب الوصیات».
- «گوئى پرچمهاى مضر را با چشم خود مىبینم که به رنگ سبز سیر به حرکت در آمده، تا وارد شامات مىشود و در آنجا به فرزند صاحب وصیتها تسلیم مىشود».(12)
منظور از صاحب وصیها، حضرت رسول اکرم صلى الله علیه وآله وسلم است که همهى اوصیاء با وصیت او وصى شدهاند. و در نتیجه معنى حدیث چنین خواهد بود: در دمشق به فرزند پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم تسلیم مىشود.
9- «صاحب هذا الأمر یقول الناس: لم یولد بعد».
- «صاحب این امر کسى است که مردم مىگویند هنوز متولد نشده است».(13)
در این زمینه معمولا کلمهى «ناس» به کسانى گفته مىشود که پیوندشان از اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام قطع شده، از سرچشمهى زلال ولایت دور افتادهاند، و بر اساس سخنان پوچ پیشوایان باطل خود به عقاید واهى گرائیدهاند.
10- «یقم القائم بلا سفیانى؟ ان امر القائم حتم من الله، وامر السفیانى حتم من الله، ولا یکون قائم الا بسفیانى قلت: جعلت فداک فیکون فى هذه السنة؟ قال: ما شاء الله. قلت: یکون فى السنة التى یلیها؟ قال: یفعل الله ما یشاء».
- «مگر ممکن است که بدون خروج سفیانى، قائم (عجل الله فرجه) قیام کند؟! نه هرگز. ظهور قائم (ارواحنا فداه) از طرف خدا حتمى است و خروج سفیانى نیز از طرف خدا قطعى است، هرگز قائم (علیه السلام) بدون سفیانى نخواهد بود».
ابن اسباط مىگوید: عرض کردم: آیا قائم (عجل الله فرجه الشریف) در همان سال ظهور مىکند؟ فرمود: آنچه خدا اراده کند. گفتم: آیا در سال بعدى ظهور مىکند؟ فرمود: خداى تبارک و تعالى هر چه اراده کند، همان را انجام مىدهد.(14)
آنچه مسلم است این است که نابودى سپاه سفیانى به دست حضرت بقیة الله ارواحنا فداه خواهد بود و شخص سفیانى نیز توسط آن حضرت در کنار دریاچهى طبریه (در فلسطین) سر بریده مىشود(15) و مطابق برخى روایات میان قیام قائم ارواحنا فداه و خروج سفیانى هشت ماه تمام فاصله است.
.......................................................................................
پینوشتها:
(1) غیبت شیخ طوسى، ص 104.
(2) اثباة الهداة، ج 3 ص 455.
(3) کمال الدین، ص 360.
(4) چنانکه در علل الشرایع، غیبت طوسى، غیبت نعمانى وکفایة الاثر نیز به تعبیر: یا بنى، مى باشد.
(5) بحار الانوار، ج 51 ص 150.
(6) اثباة الهداة، ج 3، ص 470.
(7) کمال الدین، ص 361.
(8) بحار الانوار، ج 53 ص 14.
(9) بشارة الاسلام، ص 152.
(10) کمال الدین، ص 361.
(11) اثباة الهداة، ج 3 ص 477.
(12) بشارة الاسلام، ص 152.
(13) بحار الانوار، ج 51 ص 151.
(14) بشارة الاسلام، ص 153.
(15) یوم الخلاص، ص 295.
نگارنده: محمد خادمی شیرازی